امروز میخواهیم راجع به مهارت جدیدی صحبت کنیم. چقدر با مهارت کنترل احساسات آشنایی دارید؟ فکر میکنید چگونه میتوان احساسات خود را تحت کنترل درآورد؟ مثلا احساس خوشحالی، احساس غم، احساس ترس، احساس خشم و غیره… . تابحال فکر کردهاید چرا گاهی زندگی خیلی عالی به نظر میرسد؟ خوب میبینید، خوب فکر میکنید و خوب درک میکنید. در شرایط روحی خوب، سختیهای زندگی را حس نمیکنید و مشکلات را کوچک و قابل حل میبینید.
وقتی حالتان خوب است روابط بهتری با دیگران دارید حتی وقتی کسی از شما انتقاد میکند، به راحتی آن را میپذیرید و اجازه نمیدهید حرکت شما را متوقف کند (مثل مسابقه اسب دوانی از تمام موانع عبور میکنید). و چرا گاهی زندگی غیر قابل تحمل و مشکلات بزرگ و جدی تر به نظر میرسند. وسعت دید شما کم میشود. منزوی میشوید و اغلب نگاه بدبینانهای به اطرافیانتان پیدا کرده و نسبت به رفتار آنها پیش داوری میکنید؟
مشکل کجاست؟
مشکل اینجاست که انسانها کنترل احساسات خود را ندارند، زیرا به احساسات خود آگاهی ندارند. آنها تصور میکنند در عرض چند روز یا چند ساعت یکباره زندگی شان خراب شده. احساس میکند از شغلش متنفر است. به همسرش به چشم یک مزاحم نگاه میکند. ماشین خود را شبیه لگن قراضه میبیند و معتقد است در شغل مناسبش قرار نگرفته. در شرایط روحی بد وقتی از کودکیاش سوال کنید احتملا بگوید بینهایت سخت گذشته و بخاطر مشکلات فعلی والدینش را سرزنش کند. شاید چنین تضاد صریح و شدیدی ممکن باشد اما باید بدانیم همهی ما همینطور هستیم.
در واقع دلیل اصلی این تضاد در وجود خود شخص است. که به آن حالت روحی خوب و حالت روحی بد گفته میشود. اغلب در حالت روحی بد، شخص توجه خود را از دست میدهد. احساس میکند همه چیز به سرعت اتفاق میافتد. یادش میرود که وقتی در شرایط روحی خوبی بود همه چیز خوب به نظر میرسید. حالا تصور کنید با کسی ازدواج میکنید هم همین شرایط پابرجاست. ممکن است یکی در حالت روحی خوب و یکی در شرایط روحی بد باشد و یا هر دو در شرایط روحی بد باشند. حالا همین شرایط را در محل کار، تاکسی که سوار شدهاید در نظر بگیرید. پس فراموش نکنید توانایی بالقوه شما اکنون و یا در دوره کودکی بستگی به حالتهای متفاوت روحی شما داشته.
در نتیجه وقتی در حالت روحی بدی هستید به جای بررسی خلق و خوی خود، به این فکر میکنید که تمام زندگی اشتباه بوده و طوری به این باور میرسید که گویی زندگی در یکی دو ساعت گذشته به پایان رسیده است. چرا که احساس میکنید زندگی تا این حد مزخرف به نظر نمیرسد.
راه چاره چیست؟
به جای اینکه در این خلق بد بمانید، واقع بینانهتر به زندگی نگاه کنید. یاد بگیرید راجع به قضاوت خود سوال کنید و به خودتان بگویید: «من احساس تدافعی دارم، من عصبانی هستم، مضطرب ام، افسرده ام، حالم بد است» یاد بگیرید وقتی در شرایط روحی نامساعدی هستید ساده و سریع از آن بگذرید. یه خود بگویید این شرایط غیرقابل اجتناب است و دیر یا زود برای هر کسی ممکن است اتفاق بیافتد.
اگر آن را به حال خود رها کنید با گذشت زمان میگذرد و کم رنگ میشود. هرگز در شرایط نامساعد روحی، زندگیتان را ارزیابی نکنید زیرا با این کار احساس خود را نابود میکنید. با نگه داشتن مشکل در ذهن، آن مشکل تقویت میشود و به قوت خود باقی میماند. یادتان نرود حالات روحی خوب و حالات روحی بد، ثبات ندارند بنابراین در این شرایط مشکلات را جدی نگیرید. و به خود بگویید «این نیز بگذرد!»
زندگی یک امتحان است، تنها یک امتحان!
زندگی یک امتحان است، تنها یک امتحان. نگاه کنید ببیند به کجا باید بروید و چکار باید بکنید. کنترل احساسات به شما میآموزد، زندگی را جدی نگیرید. وقتی به زندگی و چالشهای آن به عنوان یک امتحان و یا مجوعهای از آزمایشها نگاه کنید، خواهید دید هر مشکل و موضوعی که با آن برخورد میکنید فرصتی است برای رشد، فرصتی است برای بر خود تسلط داشتن و مدیریت احساسات. حتی وقتی شما زیر بمب باران مشکلات، مسئولیتها و موانع غیرقابل عبور قرار گرفتهاید، اگر با دید امتحان به آنها نگاه کنید همیشه راهی برای موفقیت پیدا میکنید. نگاه کردن با این حس به شما کمک میکند بلند شده و بر مشکلات مسلط شوید.
از طرف دیگر اگر هر مسئله جدیدی را یک نبرد تلقی کرده و احساس کنید برای زنده ماندن باید با آن بجنگید تا پیروز شوید، زندگی را همچون سفر سختی خواهی دید و تنها زمانی شاد میشوید که همه چیز خوب پیش برود. ممکن است شخصی یک رئیس سخت گیر داشته باشد. حالا اگر این مسئله را همچون امتحان در نظر بگیرد در مییابد که چگونه با آن برخورد کند. قطعا بجای جنگیدن و کلنجار رفتن با موضوع، سعی می کند از آن مسئله چیزی یاد بگیرد.
در چنین شرایطی میتواند از خود بپرسد: چرا این موضوع در زندگی من اتفاق افتاد؟ مفهوم آن چیست و چه پیامی دارد؟ آیا میشود طور دیگری به این موضوع نگاه کرد؟ آیا میتوانم آن را نوعی امتحان ببینم؟ اگر این روش را به کار بگیرید، پاسخی خواهید گرفت که از آن متعجب شوید.
حالا تمرین کنید!
تصور کنید مشکلی برایتان پیش آمده، بیایید مثل قبل شروع به سرزنش خود و دیگران کنید، و به همه چیز به چشم بدبختی نگاه کنید. ببینید آیا این نوع نگاه کردن به موضوع، کمکی به شما میکند؟ حالا کمی صبر کنید و خود را در شرایطی ببینید که هیج مشکلی در آن وجود ندارد. تمام برنامهها بدون هیچ نقصی پیش میرود. در چنین شرایطی شما آرامش خود را حفظ کرده، زمان کافی برای مرتب کردن اوضاع دارید و بجای گارد گرفتن و جنگیدن با مسئله، آن را به عنوان یک امتحان نگاه کنید، ببینید آیا میتوانید چیزی از آن یاد بگیرید؟
با این روش دیگر چالش فعلی شما بجای جنگ با مسئله، در نظر گرفتن آن به عنوان یک امتحان است. با این روش میتوانید بر بزرگترین عوامل ناامیدی غلبه کنید. یادتان باشد، زمان زیادی ندارید، آنچه را که قبلا پذیرفته بودید را کنار گذاشته و وقایع را همانطور که هست بپذیرید و از آنها درس بگیرید.