
ابزارهای کوچ کلاسیک چیست؟
۱. داستان پردازی
اولین ابزار یک کوچ، داستان پردازی است. همه ما عاشق یک داستان خوب هستیم. داستانهای خوب ما را با خود به سفرهای احساسیِ هیجان، خشم، عشق و ناامیدی میبرند و ما میتوانیم قرنها در آنها زندگی کنیم. هزاران سال است که انسانها با داستانهای کنار آتش، قصههای شب در تختخواب، در تئاترها و در میدانهای عمومی شهر روزگار میگذرانند و امروزه یوتیوب، فیسبوک و بقیه رسانههای اجتماعی هم به این عرصه پیوستهاند. ابزار این نقل داستان مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد قدرت داستان است.
در کوچینگ میتوانیم قدرت داستانها را به دست گرفته و با استفاده از آنها به مدیران و رهبران سازمانها برای غلبه بر باورها، مفاهیم و معیارهای سست و متعصبانه یاری رسانیم. داستانگویی درست، برای ما برکت میآورد و تغییر را بسیار سادهتر مدیریت میکند. در حالی که شنوندهها همیشه با ما موافق نیستند، اما وقتی با کاراکتر داستان احساس همذاتپنداری کنند، به احتمال زیاد داستان شما را تا آخر گوش کرده و روی دیدگاه و طرز تفکر خود تامل میکنند و تغییر دادن دیدگاه و طرز تفکر دیگران برای آنکه رفتارشان را تغییر دهند، هسته اصلی فرایند کوچینگ (به خصوص در کوچینگ مدیران اجرایی) است! اگر داستان درست را به شکل درست تعریف کنید، میتوانید موضوعات پیچیدهتر را هم در قالب یک داستان جذاب و قابل فهم به تصویر بکشید، چنین داستانی قفل خلاقیت و تخیلات مدیران را میگشاید.

۲. قدرت شهود
شهود، قدرتمندترین ابزار یک کوچ است. ممکن است شما از یک اظهار نظر یا عبارت ساده، مسئله ای را در مورد شخصی بفهمید یا مطلبی را در مورد موقعیتی بفهمید. این یکی از خصوصیات متمایز کننده یک کوچ عالی و فردی است که نقش کوچینگ را بسیار ارزشمند می سازد. ما روش شکل گیری این رفتار را شهود می نامیم. شهود قابلیتی است که همه ما دارای آن هستیم و می توانیم آن را به یک ابزار تبدیل کنیم. برای یک کوچ، این قابلیت چیزی است که با کمک آن یک گفتگوی کوچینگ را شکل دهد و هدایت کند.
اگر به کوچ های حرفه ای نگاه کنید، متوجه خواهید شد که آنها اغلب به نظر بهترین مسیر انجام یک گفتگو را برای به دست آوردن اطلاعات یا بینش مربوطه می دانند. به عنوان یک کوچ حرفه ای گاهی اوقات آنچه که از گفتگو جا افتاده را کشف می کنید و درباره آن کنجکاو می شوید. بعد از آن ممکن است سوالی بپرسید و یا مشاهده ای انجام دهید که گفتگو را به سمت بهتری ببرد.
وقتی یک کوچ، فردی را کوچ میکند، بعضی وقتها سکوت چند ثانیهای طنینانداز میشود. این سکوت نشانه این است که مخاطب دارد فکر میکند، دنبال جواب میگردد، مسیرهای عصبی جدید میسازد و با این کار ظرفیت و توانمندیهایش را بیشتر میکند. پس زبانش را گاز می گیرد و سکوت را پر نمی کند. در این شرایط کوچ به سکوت خود ادامه می دهد وهیچ سؤال دیگری نمی پرسد.
این مساله را باید پذیرفت که شهود مصون از خطا نیست؛ بلکه فقط منبعی دیگر از افکار و ایده هاست. به دلیل اینکه شهود کانال نامحسوسی از اطلاعات است، به سادگی توسط افکاری که قبلاً در ذهن خودآگاه ما قرار گرفته اند مختل و یا نادیده گرفته می شود. شهود همچنین ممکن است اوضاع را به هم بریزد و یا هنگامی که خواهان آن هستیم از ما دوری کند. در این شرایط، یک کوچ موفق کسی است که با پرورش قدرت شهود خود، بتواند مراجع را درست درک نموده و وی را به مسیر درست خود راهنمایی کند.

۳. پرسشگری فعال
جمعآوری اطلاعات یکی از فعالیتهای اساسی انسانهاست، از این اطلاعات برای یادگیری مطالب جدید، حل کردن مشکلات، تصمیمگیری و درک هرچه بهتر یکدیگر بهره میگیریم. کلیدیترین روش برای جمع آوری اطلاعات پرسشگری قدرتمند است. بدون این سؤال پرسیدنها روابط انسانها به بن بست میخورد. پرسشگری پایه و اساس یک ارتباط موفق و از مهارتها و ابزارهای پایه ای کوچینگ به شمار میرود. در حین صحبت کردن با هم، سؤالهایی میپرسیم و سؤالهایی از ما پرسیده میشود.
از نقطه نظر ما این پرسش و پاسخها جالب و سرگرم کنندهاند. سیاستمداران، گزارشگران، افراد مشهور و صاحبان کسب و کار موفقیت خود را مدیون مهارتهای پرسشگری خود میباشند، آنها در زمانی که باید، پرسشهای خوبی مطرح میکنند و پاسخ های مناسبی میدهند. در کتاب راه و رسم مربیگری «the coaching habit» نوشته «مایکل بانگی استانیر» و ترجمه سهند حمزهای برای یک کوچ موفق ۷ پرسش میلیون دلاری یک کوچ برای یک کوچ آماده شده است تا بداند که چگونه کمتر حرف بزند و بیشتر و بهتر بپرسد. این پرسش ها عبارتند از:
۱. پرسش آغازین: «به چی فکر میکنید؟»
۲. قدرتمندترین پرسش کوچینگ دنیا: «دیگه چی؟»
۳. پرسش کانونی: «مشکل اصلی شما الان چیه؟»
۴. پرسش بنیادی: «شما چه میخواهید؟»
۵. پرسش تنبل: «چطور میتوانم کمک کنم؟»
۶. پرسش استراتژیک: «اگر پاسخ مثبت به این میدهید به چه چیزی پاسخ منفی میدهید؟»
۷. پرسش یادگیری: «چه چیزی بیشتر از همه برایتان مفید بود؟»
کانونیترین حکمت کوچینگ در دو جمله زیر خلاصهشده است:
Say less
Ask more

۴. ریشه یابی مسائل
در پزشکی، بین درمان علائم بیماری و درمان واقعی و ریشهای آن بیماری تفاوت وجود دارد. برای مثال، یک مچِدست شکسته واقعاً دردناک است! اما مسکن تنها علائم درد را از بین میبرد و شکستگی بر سر جای خود باقی است. شما برای درمان صحیح مچِدست خود و ترمیم استخوانهای آسیبدیده، به درمان متناسب و زمان کافی نیاز دارید.
اما زمانی که مشکلی در محل کارتان بهوجود میآید چه میکنید؟ آیا مستقیماً و بیدرنگ اقدام میکنید و علائم درد را درمان میکنید یا این که تأمل میکنید تا متوجه شوید که آیا مشکل عمیقتری وجود دارد که به توجه شما نیاز داشته باشد؟ اگر فقط نشانهها را رفع کنید، یعنی آنچه را که در ظاهر (سطح ماجرا) میبینید را حل نمائید، مشکل قطعاً بازگشت خواهد داشت و نیاز به درمانِ دوباره و دوباره پیدا خواهد کرد. در مسائل مرتبط با کسب و کار، یک کوچ مسائل را بررسی می کند تا به ریشه مشکل برسد. زیرا اگر نگاه دقیقتری برای فهمیدن ریشه مشکل داشته باشیم، میتوانیم سیستمهای زیربنایی و فرآیندها را اصلاح کنیم تا مشکل به خوبی برطرف شود.
آنالیز علت ریشه مشکل، یک تکنیک محبوب و پر استفاده است که به مردم کمک میکند تا به این سؤال اساسی پاسخ دهند که چرا این مشکل در وهله اول رخ داده است. هدف این تکنیک، شناسایی ریشه مشکل، با استفاده از یک مجموعه مراحل مشخص، با ابزارهای مرتبط، برای یافتن علت اصلی مشکل است، بهطوریکه شما میتوانید:
۱. دریابید که واقعاً چه اتفاقی افتاده است.
۲. تعیین علت این که چرا این اتفاق افتاده است.
۳. مشخص کردن این که چه کاری باید انجام دهید تا احتمال رخداد دوباره مشکل را کاهش دهید.
کوچ توسط این ابزار، فرض میکند که سیستمها و حوادث بهیکدیگر مربوط هستند و ممکن است عملی در یک ناحیه باعث فعال شدن عمل دیگری در ناحیه دیگر – و بههمین ترتیب اتفاقات وابسته دیگری – بشود. کوچ با ردیابی این اتفاقات، میتواند کشف کنید که این مشکل از کجا شروع شده است و همچنین چگونه این اتفاق به مشکلات و نشانههایی که مراجع در معرض آنها قرار گرفته است، منجر شده است.
کوچ توسط این تکنیک به هر سه نوع این علتها نگاه میکند و آنها را مورد بررسی قرار میدهد. این موضوع شامل بررسی الگوهای اثرات منفی، پیدا کردن معایب پنهان در سیستم و کشف اقدامات خاصی که به مشکل مرتبط هستند، میباشد. کوچ میتواند این ابزار را تقریباً در تمام موقعیتها استفاده کند. چگونگی انجام تحقیقات، مستلزم یک قضاوت خوب و منطقی است. روی کاغذ میتوان ریشهیابی مسائل را تا عصر حجر ادامه داد، اما این تلاش منتج به هدف مفیدی نمیشود. کاری که لازم است یک کوچ انجام دهد، این است که حواسش به علتهای مهمی که میتوانند تغییر کنند نیز باشد.

۵. کمک به راه یابی
در حقیقت کوچ به مراجع خود، در تنظیم و عمل به برنامه هایش کمک می کند. طبق آمار رسمی، ۶۱% مراجع های کوچینگ، عموماً در حوزه کاری خود افزایش کارایی داشته اند. ۵۷ % در مواردی که مراجع مشکل مدیریت زمان را داشتند، توانستند نسبت به افزایش کارایی خود اقدام کنند. ۷۲% توانستند در حوزه مهارتهای ارتباطی کارایی لازم را افزایش دهند. ۸۰% توانستند اعتماد به نفس خود را افزایش و تقویت کنند. ۸۶% در حوزه سرمایهگذاری و مالی توانستند بهبود کارایی داشته باشند. ۵۱% افراد، کارایی تیم خود را بالا برده اند و ۶۷% تعادل بهتری بین کار و زندگی ایجاد کرده اند. این بدین معنی است که در یک پروسه کوچینگ، ۸۰% زمان کوچ، صرفاً بر روی طرز فکر مراجع زوم میشود و ۲% از زمان، روی استراتژی قابل استفاده توسط کوچ زوم میشود. ۸۰ درصد زمان کوچ ها صرف این قضیه می شود که دیدگاه مراجع را نسبت به موضوع کوچینگ تعیین و در صورت لزوم تغییر دهند. از آنجا که کوچینگ به شیوه های گوناگونی تعریف شده است. از جمله:
- کمک به ایجاد تغییر در افراد به صورتی که خود مایل هستند و یاری رساندن به ایشان در مسیری که در آن قرار دارند.
- پشتیبانی یک فرد در هر سطحی که مایل است باشد.
- ایجاد و افزودن آگاهی جهت توانمند کردن فرد، به نحوی که منجر به اخذ تصمیمات درست و تغییر شود
در حقیقت کوچ به مراجع کمک می کند تا بهترین های نهفته های درون شخصیت خود را کشف کند و به نتایج مورد نظر خود در زندگی شخصی و حرفه ای دست یابد. این ابزار تضمین می کند که مراجع بتواند بهترین ویژگی های شخصیتی خود را کشف کرده، یاد بگیرد و به نحوی که می خواهد، پیشرفت کند.